جودی آبوت با موهای مشکی
جودی آبوت با موهای مشکی

جودی آبوت با موهای مشکی

بعد از سفر نوشت

هیچ دستشویى اى،دستشوییه خونه ى خود آدم نمیشه!


چرا میگویند گربه شور کردى!

آیا از تنهایى خود رنج میبرید؟

آیا به دنبال رفع تنهایى هستید؟

آیا...؟!


چاره ى درد شما حمام است.بله حمام!

کافیست خودتان را به آغوش ولرم و دلچسب آب بسپارید ،سیل زنگ و پیامک است که به شما هجوم مى آورد. تک تک دوستان و فامیل و همسایه و همکار و ...در زمان حمام شما را بسیار دوست میدارند چه کار واجبى داشته باشند چه نداشته باشند.


دیگر شما تنها نیستید

توفیقتان شود

یک هفته

بدون هیچ هزینه اى

با جمع دانشجویى

مهمان امام رضا شوید

مثل بنده هم به احدى خبر ندهید !



مفید و مختصر

بعد از مشاهده ى نمرات و نگاهى گذرا به 15سال تحصیلى گذرانده ،میشود فقط گفت :" مخ ما از بچگى مغز نداشت! "

براى ما هم اتفاق میفتد.

دم دم هاى عید که میشود نگران میشوم.

خیلى از خانواده ها ,عزیزانشون رو از دست میدهند .مثله بقیه ماه هاى سال.ولى عید فرق دارد. همه خوشحالند به جز عده اى ،البته عده اى زیاد.

در حالى که ما میخندیم و ساعات عید دیدنى را با فیلم هاى نوروزى هماهنگ میکنیم و دستمان تا آرنج در آجیل خورى است و برنامه ى خوردن همه ى شیرینى هاى داخل بشقاب را در ذهنمان مرور میکنیم...عده اى هستند که زانوى غم بغل کرده اند ,البته عده اى زیاد.

مرگ براى همسایه نیست.عید و غیر عید نمیشناسد.


مخاطبان خاص گمنام(!)

یک حرفى گیر کرده در حلقومم.هى گفتم نگم دیدم نمیشه .اخه به مخاطب خاص احتیاج دارد،و ما دستمان در این مورد کوتاه است راستش!

با این حال یک جمله اى میگویم شما بروید به مخاطب خاصتان بگویید کیفش را بکنید ツ

"نفس هایم براى آمدن، تو را بهانه میگیرد"



از آن جمله هاییست که هزار جور میشود نوشتش.

"نفس هایم ،آمدن تو را بهانه میگیرد..."

حماقت هاى آپدیت شده

گویند از هر آنچه بدت بیاید،سرت می آید.

اینجانب به همگان اعم از تک تک فامیل و دوست و آشنا و غریبه اعلام کرده ام  که از رسم من در آوردى جهاز بینون چندشم میشود ،حال منتظر هستم مراسم هایى بس من در آوردى تر گریبانم را خفت کند.

جهاز خرون!

جهاز برون!

جهاز چینون!

جهاز بینون!



اگر مراسم دیگرى به ذهنتان خطور کرد اطلاع دهید تا یک وقت آبرویمان جلوى در و همسایه و قوم اون ورى ها نرود بالاخره همه حق آب و گل دارند ،اصلا زشت نیست کسى نبیند دستمال سفره با رو میزى و سرویس چینى ست است یا نه؟زشت نیست؟

چگونه بمیریم

آدم است دیگر,گاهى دلش میخواهد مردنش را تصور کند .

1)توى وسیله ى نقلیه ى عمومى ,دارم روسرى ام را درست میکنم ،یک عدد سوزن ته گرد را به دندان هایم چفت کرده ام .از آن روز هاییست که جز سوزن چیزى براى بستن روسرى ام پیدا نکردم(مجبوورم میفهمى؟!)

ناگهان ... 2حادثه را باید از هم تفکیک کرد:

الف) در مترو : ناگهان...مترو ترمز میگیرد ,دست بغل دستى ام تا ارنج میرود تو دهنم ! سوزن در گلویم جا خشک میکند و ... الفاتحه !

ب) وسایل روى زمین اعم از تاکسى و اتوبوس و...  : ناگهان یک دست انداز جلویمان سبز میشود .این بار به طور طبیعى سوزن مذکور ...الفاتحه ! 



2) صداى زنگ تلفن خانه می آید، تلفن روى فکس است براى کار بابا.تا دو بوق فرصت دارم خودم را بهش برسانم .اتاق بغلى زیر کرسى تا گردن لم داده ام . خیز بر میدارم .سر پیچ(!) پایم سر میخورد با کله روى زمین پهن میشنوم... صداى ممتد بوق تلفن  و بوى حلوا فضا را پر میکند .


اللهم الرزقنا موت الخوشگل خواهشا !